میرزا
هرچی گیرم بیاد for ever alone
نوشته شده در تاريخ چهار شنبه 15 شهريور 1391برچسب:شعر طنز , شعر سهراب سپهری , اهل دانش گه ام , شعر دانشگاهی طنز, توسط میرزا نوروز |

 اهل دانشگاهم
رشته ام علافی‌ست
جیب‌هایم خالی‌ست
پدری دارم
حسرتش یک 
شب خواب
دوستانی همه از دم ناباب
و خدایی که مرا کرده جواب
اهل دانشگاهم
قبله ام استاد است
جانمازم نمره
خوب می‌فهمم سهم آینده من بی‌کاریست
من نمی‌دانم که چرا می‌گویند
مرد تاجر خوب است و مهندس بیکار
و چرا در وسط سفره ما مدرک نیست
چشم ها را باید شست
جور دیگر باید دید
باید از مردم دانا ترسید
باید از قیمت دانش نالید
وبه آن‌ها فهماند
که من اینجا فهم را فهمیدم
من به گور پدر علم و هنر خندیدم

نوشته شده در تاريخ چهار شنبه 15 شهريور 1391برچسب:لطیفه , خاطره , خانوادست داریم ما , جک, خاطره خنده دار, توسط میرزا نوروز |

 دو هفته پیش مامانم رفته بود اصفهان

وقتی برگشت دریغ از یه دونه گز یا پولکی که برامون آورده باشه!
امروز واسمون مهمون اومده بود،مامانم خونه نبود زنگ زده میگه:
یه چای دم کن،بعد برو توی اتاق من،توی کمد لباسام
پشت چمدون سیاهه یه بالش آبیه اونو بردار!
زیرش یه ملافه ی سبزه،اونم بردار!
زیرش یه ساکِ کوچیکِ قهوه ایه،بازش کن!
توش یه ساک زرشکیه،اونم باز کن!
توی اون ساک زرشکیه لای یه پارچه زرد یه پلاستیک بنفشه!
از توی پلاستیک یه بسته سوهان عسلی بردار با اون چای که دم کردی بذار جلوی مهمونا تا من بیام جاشو دوباره عوض کنم!
حواست باشه دست به گز و پولکی ها بزنی با من طرفی 

صفحه قبل 1 ... 2 3 4 5 6 ... 7 صفحه بعد

.: Weblog Themes By LoxBlog :.

تمام حقوق اين وبلاگ و مطالب آن متعلق به صاحب آن مي باشد.